حکیم ناصرخسرو مینویسد برای تعمیر کفشم به دکان پارهدوزی رفتم ناگاه دیدم در بازارغوغایی بر پا شد پاره دور رفت و پس از اندک زمانی بازگشت و پارهگوشتی به نوک درفشش بود که میگفت، کافری شعری از ناصر خسرو خوانده بود تیکه تیکهاش کردند و از گوشتش بیش از این به من نرسید. من حساب کار خودم را کردم و گفتم لازم نیست کفشم را تعمیر کنی در شهری که شعر ناصر خسرو بخوانند زیستن حرام است.
*AboutUs*>